جمادی الثانی 1403

جنگ اندیشه ها 1

سعید نجفی

 سخنرانی جنگ اندیشه ها 1

استاد سعید نجفی

  • سخنرانی جنگ اندیشه ها 2

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه

چند سالی است که در ایام فاطمیه ما پیرامون مباحث خانواده ، ازدواج ، فلسفه ازدواج و حکمت فرزند آوری ، تربیت فرزند و اینگونه مسائل سخن میگوییم .

مباحث زیادی از باب تقدس ازدواج در اسلام و از این منظر هم که ازدواج می تواند در جهت تعالی ما سلوکی باشد ، مطرح شد .

بارها در جلسات متعدد ، در رابطه با موضوع بینش و روش شرح اجمالی داده شد.

بینش چیست؟

بینش آن چیزی است که به حوزهٔ اندیشه مربوط است ؛ یعنی جهان‌بینی ما و آن چیزی که در بیرون می‌بینیم و دریافت‌هایی که داریم بر هم اثر طرفینی دارد ؛ یعنی ما آنگونه که می‌خواهیم می‌بینیم و آن چیزهایی که می‌بینیم مشخص می‌کند که چه ببینیم.

هر چه خواهد دلت همان بینی.

آن چیزهایی که ما دوست داریم را می بینیم ، می خوانیم یا می شنویم و این یک اثر متقابلی دارد، باعث می شود زمانی که به بیرون که نگاه می کنیم ، آن چیزهایی که دوست داریم را ببینیم. لذا انسان در یک گردونه ای می افتد.

مثلا هر کسی که صحبت می کند می گویند دارای یک لهجه ذهنی است.

 لهجه ذهنی یعنی چه؟

یعنی در دایره واژگان برخی از ما ، برخی از کلمات نیست. مثلا یک دایره واژگانی در احوالپرسی ، صحبت ، نصیحت کردن داریم که فراتر از آن نمی رویم. یعنی هر کسی یک لهجه ذهنی دارد و فراتر از آن رفتن کار سختی است. همین طور فکر کردن، دیدن . خواستن ، اقدام کردن و امثال ذلک. کار دشواری است اگر کسی بتواند از این دایره بیرون بزند ؛می شود نامش را عادت ها هم نامید.

حوزه بینش ، اندیشه ،جهانبینی و نگرش که به آن عقل نظری میگویند و ربطی به عمل کردن ندارد. مثلا شما می خوانید که جهان صاحبی دارد ، الان که قرار نیست عمل کنی و عمل تو همین خواندن و دانستن تو است ؛ اصول دین می شود .  حالا که خدا هست بریم سراغ مرحلهٔ بعد ، از کجا بفهمیم خدا هست؟

 راه هایی را می گویند : ارسال رُسُل یا اِنزال کُتُب ، دوتا از این راه ها است. هیچ کدام از این ها در مرحلهٔ عمل نیست. تنها خدا می خواهد جهان بینی ما را، مانند ساختمانی بنا کند.

روش در راستای بینش

 یک مقولهٔ دیگری به نام روش وجود دارد.

چرا ما اول می گوییم بینش و دوم می گوییم روش؟

این تقدم و تأخر یک دلیلی دارد.

دلیلش هم این است که روش ها ، عملکردها ، رفتارها ، کردارها و کنش ها را هر کس بر اساس بینش و جهان‌بینی‌اش انجام می‌دهد.. هر زمان که می‌خواهند یک نفر را به یک کار ناشایست وادار کنند، نخست روی بینش او کار می‌کنند.

مثلا ابوبکر البغدادی مدتی در زندانی بود. تشخیص دادند که او انسان باهوشی است و شخصیت کاریزمایی دارد ؛ روی اندیشه‌اش بسیار کار کردند و سپس او را وارد عرصه‌ عمل کردند که گروهکی تشکیل داد ، بعد حمله کرد و کشتار و فجایع بسیار رخ داد ؛ او در اندیشه اش این بود و اندیشه اش به این سمت رفته بود و بعد به این سمت عمل می کرد و در این راستا گام برمی‌داشت.

شخصی است به نام ابن تیمیه : مثلا یکی از فتاوای مشهور او این است که زیارت اهل قبور و همینطور به تعبیر ما ائمه معصومین، و هم به تعبیر آن صحابی پیامبر ، این شرک و اصرار بر شرک کفر است.

سالها گذشت تا شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب که یک مسلمان سنی بود ، دارای استعداد بود و یک سری ویژگی ها داشت که استعمار تشخیص داد می تواند روی این شخص  کار بکند پس یک سری دیتاها، دریافتها ، نکات و علوم را بسته بندی شده و محدود به این آدم تزریق کرد و بعد این فرد در مقام مرجعیت و صاحب فتوا در اهل سنت فتاوایی داد که چه قدر خونریزی شد و هنوز هم داعش و النصره ها و امثال ذلک ثمره همان اندیشه است.

پس اول بینش است ؛ دوم روش است و بینش است که روش را تعیین می کند.

شما الان یک کاری را انجام بدهید به شما می گویند برای چه این کار را انجام دادی؟ شما اگر خدای نکرده جرمی مرتکب بشوید در دادگاه از شما میپرسند چرا این کار را انجام دادید؟ بعد شما بیان می کنید که من اشتباه کردم و آن لحظه این موضوع در فکر من بود ، می خواستم این موضوع بشود که نشد یا به این دلیل این کار را انجام دادم ؛ مثلا خشم یا شهوت من را رهبری کرده بود. در هر صورت یک سلسله جنبانی دارد و رفتار ما باعث می شود کاری را انجام دهیم.

جایگاه اندیشه در زندگی

 بزرگان می فرمایند که : هیچ مسلک و مکتبی مانند مکتب پیامبر اعظم و جانشینان او انسان ها را به تعقل وا نمی دارند و این یکی از دلایل حقانیت مسلک ما است. آنها نمی گویند چشم و گوش بسته گوش کن و انجام بده!

دانشجویی در اسلام

می فرماید : «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمینَ». طلب علم اینطور معنا می شود : دانش جویی بر هر مسلمان فریضه و واجب است. زمان آن چه می شود؟ زمانش را هم فرمودند : «مِنَ المَهدِ إلَی اللَّحْدِ ». فردوسی ها و سعدی ها از همین جا شعر«زگهواره تا گور دانش بجوی» را برداشت کردند. «طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ بِهِ يُطاعُ الرَّبُّ و يُعبَدُ». خدا با علم و دانش که در حوزهٔ بینش است، پرستیده می شود. یعنی اول علم که بینش است، بعد پرستش و عبودیت که روش بر اساس بینش می باشد.

« و بِهِ تُوصَلُ الأرحامُ ». صله رحم و حفظ خویشاوندی هم که روش بر اساس بینش است. «و يُعرَفُ الحَلالُ مِنَ الحَرامِ».  بین حلال و حرام و درست و غلط تشخیص و تمیز می دهد و همچنین بین حق و باطل.

تفاوت اَمام و اِمام

 آن چیزی که الان محل بحث می باشد این است که میفرمایند : «العِلمُ إمامُ العَمَلِ و العَمَلُ تابِعُهُ»

العلم به چه مربوط است ؟ به بینش مربوط است و عمل از آن تبعیت می کند ،امام به معنای پیشوا است.

در قدیم نجارها ابزاری برای اینکه خط گم نشود، داشتند و به تعبیری تراز ، شاقول یا خط کرسی میشود آن را نامید ؛ در هر حرفه و فنی اصطلاحش فرق میکند. در لغت اِمام ، آن چیزی که باعث میشود ما به خطا نرویم و در اصطلاح به معنای پیشوا ،جلودار و پیشگام است.

حالا از شما سوال میکنم اَمام به چه معناست؟

اَمام در لغت به معنای جلو است. منظور از جلوتر ،  از لحاظ مقام نمی باشد و از لحاظ فیزیکی است. بیش از ده بار در نهج البلاغه آنده که مولا امیرالمومنین در مورد مرگ می فرماید : مرگ جلوی شماست ، این اَمام است. سعید ابن عبدالله حنفی ، بعضی ها گفتند سیزده یا هفده تیر را با سر و صورت و گردنش گرفت که سیدالشهدا نمازش را بخواند و  بعد از خاتمه نماز ایشان ، رو به حضرت کرد و عرضه داشت که من به عهدم وفا کردم؟ آقا فرمود : « نَعَم اَنتَ اَمامی فی الجَنَّه».

تو جلوتر از من به بهشت می روی و نه اینکه تو از من بالاتر هستی ؛ بعضی ها این را بد برداشت کردند ؛ اَمام یعنی تقدم زمانی.

رحمت : پیشوا

در دعای شانزدهم صحیفه کامله سجادیه ، یک فقره و جمله می خوانید که نکاتی در آن وجود دارد که در روایات گاهی نیست. وقتی حضرت زین العباد در مورد خدای سبحان حرف میزنند اینجا این نکته را بیان می کنند :«  وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ »

خدای سبحان صفات فراوانی دارد صفات ثبوتی ، صفات ذاتی و صفات افعالی ؛ حالا در توحید بحث می‌شود. در این عبارت حضرت این گونه بیان می کنند که همه صفات الهی از جمله رحمت و غضب هم در ایشان وجود دارد. رحمت اَمام همهٔ صفات خدا است. رحمت پیشوای بقیهٔ صفات است و صفتی زودتر از آن عمل نخواهد کرد. هیچ چیز مثل مباحث توحیدی شما رو بالا نمی برد ، درجه نمی‌دهد و اندیشمند نمی کند. پزشک مهربان ، متعهد و خداشناس با یک تیغ تیز شکم من و شما رو پاره می کند و ما از او تشکر می کنیم  ، این کار او درست یا غلط است؟ از روی مهربانی است یا نیست؟

لذا زین العباد از خدا برای آفرینش جهنم تشکر می کند ؛ نه برای بهشت، برای خلق جهنم خدا را شکر می کند. به تعبیر عارفی ، جهنم زندان خداست. آن کسی که نمی خواهد به جهنم برود خدا ر‌ا شکر می کند ، چون برخی از افرادی که بیرون هستند بودن اینها آرامش، آسایش و امنیت همه را سلب می کند.

آیا اعدام عادلانه است؟

 حالا اگر با این نگاه که رحمت پیشگام است و همه صفات معموم هستند ، پیش بروید و به آیات قرآن نگاه کنید، آیات را بهتر متوجه می شوید. مثلاً آیهٔ :« وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ »

بدون اینکه موضوع رحمت را بدانیم ، ممکن بود مارا به اشتباه وادار کند ، مثلا گمان می کردیم که خداوند از روی خشم و غضبش این مسئله را در قرآن مطرح کرده است ؛ در حالی که خشم و غضب به امامت رحمت است . اما خدا این حرف را به آدم های معمولی نمی زند چون در ادامه می فرماید : «يَا أُولِي الْأَلْبَابِ » ای صاحبان اندیشه ، فکر بکنید  ، می بینید که در قصاص حیات است ؛ حیات برای افرادی مزاحم دارند و می خواهند حیات داشته باشند. پس اگر اینجا کسی قصاص شد باز این حکم از روی رحمت است. پس هر جا که برای ما انحراف ایجاد می شود و احتمال سقوط و ریزش هم در پی آن وجود دارد ، ابتدا بینش و اندیشهٔ ما مورد هدف قرار می گیرد و سپس ما به انحراف کشیده می شویم. انسانی که خیلی زود تحت تأثیر قرار میگیرد ، رنگ یقین را نخواهد دید و باور عمیقی ندارد. این فرد در میدان به وقت ضرورت می‌گریزد ممکن هم هست که اینجا سینه هم بزند ؛ کمااینکه در احد خیلی ها که در کنار پیغمبر بودند قصد فرار داشتند و امیرالمومنین یک مشت خاک در صورت خود پاشید که کجا می روید.

به وقت ضرورت معلوم می شود که ما چه کاره هستیم و ضرورت یقین انسان را نگه می‌دارد.اگر باور قوی نباشد ، به وقت ضرورت فرار میکند یا به وقت ضرورت ریزش میکند. برای اینکه این اتفاق نیفتد ، باید یاد گرفت. حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) نزد امام معصوم  می رود و می گوید من یک سری اندیشه دارم ، آنها را می گویم و شما ببینید من درست می اندیشم یا نه ، چون اگه درست نیندیشم درست هم عمل نمی کنم.

چطور از ریزش‌ها جلوگیری کنیم؟

شما باید خودت به استقلال فکری برسی ، اگر به استقلال فکری برسی تکانه های متعدد اگر به سراغ تو آمد تو را زمین نمیزند، ضربه ات نمی کند، از راه به درت نمی کند، شکست نمی خوری و در نهایت سرافکنده نمی شوی. در حال حاضر تکانه ها خیلی زیاد شده است. وقتی فلسفه میخوانی به ویژه مبانی فلسفه ، به ویژه فلسفه غرب، کم کم در اوایل کار آنچه که در ذهن تو به عنوان باورها وجود دارد ، از بین می رود و تو وارد یک عالم جدیدی می شوی.

یک سری عقاید از بچگی که نه تحلیلی و نه عملی است در ذهن تو است ؛ حالا یک مسئلهٔ علمی آمده جای آن را دارد می گیرد و چون علمی است بقیهٔ موارد را بیرون میکند.

این همه مبارزه با فلسفه از طرف فقها و افراد دیگر در تاریخ ، یک علتش همین است.

یعنی شما وقتی با اندیشهٔ دکارت، هگل، شوپنهاور آشنا می شوید، یک سری جملات ، نکات و مطالب از این ها می شنوید و نمی دانید که آنهایی که می دانستید درست است یا مسائلی که اینها می گویند و وارد یک چالشی می شوید. بعضی ها نجات پیدا می کنند، بعضی ها نجات پیدا نمی کنند. علل گرایش به مادی‌گرایی استاد مطهری رو ببینید ، ایشان هم دچار چنین مشکلی شده اند و به طور کل اعاظم ما دچار چنین مشکلاتی شدند و طبیعی است که برای ماهم پیش آید.

آن موقع به کتاب ها رجوع می شد و در حال حاضر در شبکه ها هرکس سخنی می گوید و در دسترس ماست و ما هر روزه در معرض این تکانه ها هستیم.

راه حل علما در برابر تردید و شک

علامه هم می‌فرماید: من اوایل کار همین مشکل را داشتم و فقط با یک چیز خودم را التیام می‌دادم ؛ میگفتم خب بر فرض تو نفهمیدی آیا ابونصر فارابی هم نفهمید؟ آیا شیخ الرئیس ابوعلی سینا هم نفهمید؟ آیا استاد البشر جناب خواجه نصیرالدین طوسی هم نفهمید؟ الی آخر ، بزرگانی را که رجل و پهلوان عرصهٔ عقل و فلسفه بودند را در یاد می آورد و خودش را آرام می‌کرد.

می دانید اینها چگونه رفتار میکردند؟ اینها عقل را داشتند ؛ منکر احادیث نبودند اما اول می اندیشیدند و بعد در غالب فضای اندیشیدن ، همه چیز را می گرفتند.

برای همین است که خواجه می فرماید :« العِبادةُ مَشفوعَه بِالتَّفکُر»

عبادت بدون تفکر ای بسا بعد می آورد نه قرب.

ما چگونه می تونیم به استقلال فکری برسیم؟ مثلا در مورد صدیقه طاهره (سید الشهدا) شما گمان کنید آن چیزی که در مورد اهل بیت از هر منبری شنیدید ، چون ممکن است نصف آنها غلط بوده باشد یا آن چیزی که خواندید درست نباشه.

هنگام اعدام ابن‌اَبی‌العَوجاء گفتند چرا می خندی؟ گفت اعدامم بکنید خودتان را بیچاره کردید چون دوازده هزار حدیث در مجامع احادیث را طوری جا زدم که فقط خودم باید زنده باشم و بگویم کدام بود و کدام نبود. وارد حاشیه نمی شویم ، فقط در مورد این موضوع این قدر می توانم بگویم که احمد بن حنبل ، که قدیمی ترین کتاب اهل سنت را در حدیث نوشته ، میگوید : من حرف سه نفر را قبول ندارم ؛ اول ابوهریره ، این ابوهریره سه سال آخر عمر پیامبر مسلمان شد‌ ولی پنج هزار حدیث گفته که در این کتاب های اهل سنت هست ، آن وقت از امام باقر دوازده یا پانزده تااست. در این صورت این احادیث به دست ما می رسد و اندیشهٔ ما را میسازد و بعد ما بر حسب آن اندیشه سینه می زنیم. در مورد ازدواج ، خلقت ، دوست ، نماز ، مسائل شهوانی ،قوای تفکر ، تفسیر آیات قرآن و .. هست و نمی‌توانیم مسائل را تفکیک کنیم.

چطور امام حسین (ع) را یاری کنیم؟

بعضی از مسائلی که در مورد کربلای سالار شهیدان (سلام الله علیها ) به ما میرسد ، به اندازه ای از مکتب سید الشهدا دور است که اگر سید الشهدا الان زنده بود ما را به خاطر آنها و ترویج آنها قطعا تنبیه می کرد ؛ ولی ما می گوییم و اندیشهٔ ما هم ساخته می شود و همان اندیشه ، باعث می شود رفتار کنیم.

 اندیشه و معیار های ما در تمامی مسائل زندگی دخیل است ؛ به طور مثال اینکه : به کدام جلسه برویم؟ با چه کسی ازدواج کنیم؟ به فرزندانمان چه یاد بدهیم؟ با چه کسی معاشرت کنیم ؟ کجا کوتاه بیاییم و کجا فریاد بزنیم؟ اندیشه و ملاک های ما ، پاسخ این سوالات را می دهد. ملاک سیدالشهدا طوری است که می فرماید اگر من بر فرض محال بخواهم کوتاه بیایم ، دامن های پاک مادران ما و صلب پاک پدران من نمی گذارد و من خودم هم اینطوری نیستم ؛ اندیشهٔ او ، این را میگوید. شما گمان کنید آن چیزی که شنیدید اعم از منبر ، اعم از کتاب که خواندید، دیدید ، شنیدید و هر کدام از اینها را کنار بگذارید و این کار دشواری است و هر کسی این کار را نمی تواند انجام دهد. اگر موفق شدید ، هر چیزی که می دانید را کنار بگذارید ، به شما خبر می رسد که شخصی مثل خیلی از این اروپایی ها ، غربی ها و آمریکایی ها ، به شما خبر می رسد که شخصی به نام حسین بن علی بن ابیطالب در مقابله با حکومت جور یزید و سیاستهای شوم او ، نهضتی رقم زده است ؛ جزئیات آن چیست ؟در تاریخ می خوانیم ، حدیث نمی خوانیم که بگوییم اهل بیت گفتند ، تاریخ خواندیم ودیدیم ایشان پای حق ایستاده و با انسان نابکاری که جدای از اینکه ضد احکام عمل میکرده ، ضد اخلاق هم عمل میکرده ، جنگیده است.

احکام را با اخلاق جدا کردم چون اصلا نمی خواهیم در مورد دین صحبت کنیم. حالا شما سال های بعد متوجه این موضوع شدید و این کار حسین بن علی را پسندیدید ؛حال برای گرامیداشت ایشان چه کاری انجام می دهید؟ سخنان ایشان را تکرار می کنیم ، مکتب ایشان را نشر میدهیم ، به دیگران معرفی میکنیم و الگو می گیریم و عمل میکنیم. در اینجا سخنی از ثواب نیست.

 گنه کرد در بلخ آهنگری

به شوشتر زدن گردن مسگری

امام حسین (ع) حاجت می‌دهد؟

همان‌گونه که گناه دیگری گریبان ما رو نمیگیرد ، ثواب دیگری بدون اینکه ما به او تشبه داشته باشیم ، به ما ربطی ندارد. یک نفر هزار و چهارصد سال قبل آمده و باری را برداشته است.

هیچ عقل سلیمی فارغ از احادیث ، به ما نمی گوید به این جلسه برو که ثواب دارد ؛ احادیث لطف دارند ولی من اندیشه را دارم عرض می کنم. اندیشه که غلط شد ، ریزش پیش می آید.

کجای سخنان حسین بن علی حتی یکبار آمده است که من به کربلا می روم و این شاهکار رو رقم می زنم ، تو بیا در جلسه من حاجتت را بگیر ؟ این را بعد از بیست سال تحقیق ، عرض می کنم ؛ می خواهم بگویم اینها پر و بال هایی است که برای بازارگرمی به اندیشه ما تزریق شد. اگر تو به این نتیجه و بلوغ رسیدی که طرفدار دفاع از کسی باشی ، که جلوی کفر و طواغیت ایستاده و اگر به این نتیجه رسیدی که جنگ حسین، جنگ با فرعون، جنگ با نمرود و جنگ با شداد است ، به جلسه می آیی و گرامیداشت می گیری. چه کسی تضمین کرد که با آمدن به جلسه حاجت من داده می شود ؟

من دیدم که بسیاری از این دلخوشی هایی که در این باب به ما دادند ، گفتهٔ فلان آقا و فلان بزرگ بوده است ، ایرادی هم ندارد. من نمیخواهم بگویم که اهل بیت حاجت نمی دهند ، میخواهم بگویم این مورد تراز نیست ؛ تراز کار اینجاست که من برای گرامیداشت کربلا بیایم. حالا اگر حاجتی بود بزرگان  و نظر کردند که کردند و نکردند هم من اگر برای آن حاجت آمده باشم که خب به سراغ سود و زیان آمده ام.

ما چرا در هیئت شرکت می‌کنیم؟

حالا اندیشهٔ ما کجاست؟

می رویم در جلسه ای ثواب ببریم یا گرامیداشت بگیریم برای کسی که در قبال طواغیت، رفع استبداد، رفع استعمار، دفع استثمار و جریان حق روبروی باطل ایستاد.

چرا بعد از هزار و چهار صد سال ؟ این مسائل زمان بردار نیست. الان کسانی هم در غرب یا شرق هستند که  فلان بزرگ یاد می‌کنند ؛ مثلا مردم بر سر قبر ارسطو بعد از دوهزار و پانصد سال حاضر می‌شوند. چرا؟ چون نماد علم مردم یونان است و تاریخ ندارد. پس حق طلبی که تاریخ ندارد.

 اندیشهٔ ما چیست؟ برای هرچیزی از جمله ازدواج.

ما در منظومه معارف دین ، یک سری اصول لایتغیر داریم ، نکات و جزئیات زیادی در آن وجود دارد. به عنوان یک مسلمان ما اول باید مسلمان باشیم تا بعدا بیاییم اینجا بشینیم و بعد بخواهیم گریه بکنیم. مسلمان باید اصول دینش را یاد بگیرد و این واجب شرعی است . یادگیری اصول دین واجب کفایی است یا واجب عینی؟ یادگیری اصول دین بر هر کسی واجب عینی است. صلوات.
حالا ما مشکلمان چیست؟
ما مشکلمان این است که اگر انصاف داشته باشیم می‌بینیم از مقوله‌ی اولیه یعنی اصول و امهات بر روی مسائل ثانویه پریده‌ایم. مسلما ما دارای استقلال فکری نخواهیم شد. چیز بزرگی هم نیست. شما ظرف یک سال یا ظرف شش ماه می‌توانی اصول و امهات و اصول دین را یاد بگیری.
اما اگر این‌ها جا افتاد، که بعضا من سر منبرم هر کدامش را به طرق مختلف بازگو می‌کنم، دیگر این ساختمان افکار و اندیشه ما به سادگی با یک شبهه فرو نمی‌ریزد. این اتفاقاتی که الان شما می‌بینید و بعضا می‌بینیم در روزگار امروز رقم می‌خورد، دیر یا زود برای کسانی که باور عمیقی ندارند و اندیشه صائبی ندارند رقم می‌خورد. این پیش بینی روایات است و افراد را نمی‌شود ملامت کرد. نه اینکه بگوییم کار خوبی می‌کنند. نخیر! ملامت نمی‌شود کرد چون چندی بعد من هم ممکن است مثل او باشم. حالا او امروز در معرض قرار گرفت و مورد اصابت قرار گرفت، من چهار روز دیگر.

 

چرا معصوم خطا نمی‌کند؟
مثلا من یک نمونه برایتان بگویم. شما در اصول، راهنماشناسی را می‌خوانید.
راهنما شناسی در علم کلام امروز به دو مقوله تقسیم میشود یک پیغمبر شناسی و دو امام شناسی. این دو را در یک قالب به عنوان راهنما شناسی معرفی می‌کند. این که چرا باید پیغمبر بیاید؟ چرا باید امام بیاید؟ اگر نیاید چه می‌شود؟ مگر آنهایی که ندارند چه شده است؟ این بحث یکی از بحث‌های امامت است و دلایل آن را بیان می‌کند.
عقلا علم کلام دفاع می‌کند و بعد ثابت می‌کند که اگر قرار است پیغمبر یا امامی باشد، خصایصی باید داشته باشد. یکی از این خصائص که مهم ترین و رأس آن است، عصمت است. چرا عصمت باید داشته باشد؟ چون جلو دار است. چون دنیا برای این است که انسان قوایش به فعلیت برسد و به کمال برسد. حالا اگر جلودار و پیشوا خطا بکند تمام کسانی که به او اقتدا کرده‌اند هم خطا می‌کنند.
پس اینگونه پیامبر و امام فلسفه خلقت می‌شوند. پس پیامبر یا امام باید معصوم باشد. درست است؟ اگر امام فقط باشد نه؛ معصوم باشد! چون اگر غلط انجام بدهد نبودنش بهتر از بودنش است. چون شاید این بنده خدا پیش چهار فیلسوف می‌رفت و لااقل چیزی یاد می‌گرفت. پس اگر قرار است امامی باشد یا قرار است پیغمبری باشد،‌ اولین خصیصه‌اش چیست؟ عصمت. آیا عصمت برای ما قابل تشخیص است؟ ما می‌دانیم چه کسی عصمت دارد؟ چه کسی ندارد؟ پس اینجا مسئله‌ی بعدی از لحاظ عقل ثابت می‌شود که پس باید امام و پیغمبر را چه کسی معرفی کند؟ خدا! بشر نمی‌تواند معرفی کند. اینجا وجه تمایز ما با اهل سنت است. ببینید اصلا شیعه بودن به فکر کردن است.
آنجا که فکر نکردی وقتی می‌گویند در خیابان مردم با کسی بیعت کردند، شما هم بیعت کنید! دست بنی سلیم را می‌کشیدند و به دست خلیفه اول می‌زدند و صلوات می‌فرستادند! اگر اندیشه نباشد، این میشود دیگر.
یک بار دیگر مرور کنیم ببینید چقدر زیباست، میخواهم نتیجه هم بگیریم.
خدا عالم را می‌آفریند، بستری برای حضور آدم ایجاد می‌کند. آدم را با عقل و قوای ادراک می‌آفریند. برای او پیغمبر قرار می‌دهد که رشد کند، برای او الگو بشود و به او که مجهز به ابزار وحی است اقتدا بکند و از او بشنود و از او بپرسد، به او نگاه بکند که قوای او به فعلیت برسد.
پس آن کسی که جلو دار است، چه اَمام است و چه اِمام است، او اولین خصیصه‌اش این است که خطا نکند. خطا نکند در لسان اصطلاحات دینی یعنی چه؟ یعنی معصوم. اگر خطا بکند، بقیه هم ممکن است خطا کنند. خب در این صورت فلسفه خلقت زیر سوال می‌رود.

 

چرا معصوم از سوی خدا تعیین می‌شود؟
حالا من از کجا باید بفهمم که چه کسی قوای عصمت دارد؟ می‌توانم؟ پس چه کسی می‌داند؟ پس خدا باید تعیین بکند. درست است؟ خب ما شیعه‌ها می‌گوییم خدا باید تعیین بکند، دیگران می‌گویند خیر مردم باید رای بدهند.
کتاب شیخ صدوق را باز می‌کنیم. گوشمان هم از عظمت شیخ صدوق پر است. ملاعلی مرد بزرگی است. در هامش کتابش می‌گوید ابن بابویه را تعمیرات می‌کردند و به قبر شیخ صدوق رسیدند، خبر رسید که بدن بعد از حدود هزار سال سالم است. ما دیدیم خیلی شلوغ است، گفتیم یکی دو روز، خلوت تر بشود ما برویم. ما بعد از هفت، هشت، ده روز رفتیم و دیدیم بله کأنه الان دفنش کردند. من این را شنیدم.
الان دقت کنید می خوام نتیجه ای بگیرم و حرفم تمام است.
شما اگر ببینید بدن کسی بعد از هزار سال سالم است، هزار سال، در مورد او چه فکری می‌کنید؟ این صحنه را ببینید که دسته دسته مردم می‌رفتند و می‌دیدند. اینها انسان‌های بزرگی‌اند که دیدند و گزارش کردند. ایشان رفتید و تایید کردند و نوشتند و دیگران هم نوشتند. این یک.

دو. به گفته‌ی بسیاری از آقایان ایشان به دعای صاحب الزمان به دنیا می‌آید. توقیعی که به پدرش می‌آید. ایشان به یکی از نواب این نکته را می‌گویند و از ایشان می‌خواهند، که نامه را به حضرت بدهد و از حضرت بخواهد که صاحب فرزند بشود. می‌آورد و می‌دهد و می‌گوید حضرت دعا کردند و ایشون صاحب فرزند می‌شود و آن فرزند شیخ صدوق است.
نشان به آن نشان که وقتی ایشان در سن نوجوانی، از این مکتب به آن مکتب می‌رفت، از پای این منبر به پای آن منبر می‌رفت، هر کسی می‌دید می‌گفت غیر از این هم از کسی که به دعای امام زمان به دنیا بیاید، انتظار نیست. این دو.
سه؛ او سیصد جلد کتاب علمی دارد. الان نه، زمانی که دوران غیبت صغری است. آن زمان! کاغذ مگر بود که کسی بخواهد سیصد جلد کتاب بنویسد؟ یکی توحید است یکی کمال الدین است. الان عالم ما نداریم بخواهد راجع به امام زمان یا ائمه حرف بزند و به یک کدام از کتاب‌های شیخ صدوق مراجعه نکند. یکی از کتاب‌هایش هم که جزو کتب اربعه است دیگر. درست است؟
بیشتر از این جلو نمی‌روم.
ایشان در کتابشان آمده است که پیامبر اعظم فراموش می‌کرد. کتابشان الان هست که می‌توانید بخوانید. یعنی قائل به سهو النبی است نستجیربالله؟ آقا مگر می‌شود؟ من نمی‌دانم! این در کتاب ایشان است، انقدر هم مشهور است که مرحوم علامه شیخ بهایی می‌گوید. دو تا پرونده باز می‌شود، یا سهو النبی است نستجیر بالله یا سهو الصدوق. یا پیامبر اشتباه می‌کرد یا صدوق اشتباه می‌کند. علامه شیخ بهایی می‌گوید اگر قرار بر اشتباه است، من سهو الصدوق را قبول می‌کنم.
خب حالا حاج آقا آن دعای امام زمان چه می‌شود؟ ریزش زمان ظهور یا قبل از ظهور چیست؟ همینطوری که یک نفر یک خطای فاحش بکند و ما ریزش پیدا کنیم؟ نخیر. دو هزار تا چیز اینطوری می‌شنویم اول. بعد یک همچین چیزی می‌بینیم بعد قاطی می‌کنیم. آقا شیخ صدوق که قبرش زیارتگاه است، فلان کس گفت من حاجت گرفتم، توفیق داشته است که سیصد جلد کتاب بنویسد، خب باشد! کتابش جزء اصول اربعه است، هر فقیهی از ایشان حرف می‌زند، بدنش هم که سالم بود، خب باشد!
پس این در کتاب ایشان چیست؟ من نمی‌دانم. شاید یکی مثل من اضافه کرده باشد.، شاید ایشان آن موقع اشتباه کرده باشد، شاید هزار دلیل دیگر داشته باشد. آن چیزی که من را نجات می‌دهد چیست؟ آن اصول عقلی که من بهش رسیدم، آن اندیشه‌ی اصلی که من در ذهنم دارم، کدام اندیشه است؟ آن اندیشه که اگر معصوم که جلو دار است، اشتباه بکند فلسفه خلقت زیر سوال می‌رود! حالا مرحوم جناب شیخ صدوق گفته است، صد هزار نفر دیگر هم بگویند، این است که تو استقلال فکری پیدا کنی! اینطور می‌شود که با هر تکانه نمی‌ریزی. دقت کردی چه شد؟

 

برای بچه‌هایمان حدیث بخوانیم؟
اینها نمونه هاست که به شما می‌گویم؛ یک نمونه از عزاداری، یک نمونه از شیخ صدوق و ... .
یک نکته دیگر برایتان بگویم. اینجا خیلی باید دقت بشود حیفم می‌آید برای آن کسانی که از این طرف و آن طرف کشور این مباحث را دنبال می‌کنند و مثل شما به رشد و تعالی و اندیشیدن علاقه مندند.
ما یک تفکر تراز داریم که نمونه‌اش را برای سیدالشهدا گفتیم. برای حضرت صدیقه سلام الله علیها گفتیم، یک تراز برای امامت را به زبان ساده گفتیم، یک تراز هم برای ازدواج بگوییم که مدخل بحث فردا شبمان بشود.
شما میخواهی بروی سراغ ازدواج، نه سراغ ازدواج سراغ هر چیز دیگری در دین یا در زندگی. یا اندیشه شما تراز است، ترازِ اسلام است، یا اندیشه از تراز پایین تر است. قبل از من این سخنران اشاره کرد، نکات قشنگی بود که این احادیث دسته بندی شده است، سطح بندی شده است. یک مشکل اساسی ما این است که پدر می‌خواهد بچه را نصیحت کند، حدیثی که در ذهنش است می‌گوید. مرد می‌خواد به خانمش ایراد بگیرد، به یکی از احادیث استناد می‌جوید، به خانمش می‌گوید که به من نگفتی چشم. در روایت داریم که پیامبر فرمود؛ اگر زن قرار بود سجده بکند جز خدا باید به مردش سجده می‌کرد. پدر به بچه می‌گوید، شنیدی عاق والدین؟ حدیثش این است. در مورد مسائل روزمره که من و شما درگیریم هر کدوممان که حدیث بلدیم به کار می‌بریم. فارغ از اینکه این حدیث اینجا به کار برود، فاسد می‌شود. ببینید مثلا یک نفر می‌خواهد برود المپیک شرکت بکند، غذای او، تمرین او، شرایط او یک شرایطی است. کسی می‌خواهد قهرمان استان بشود، غذای او، تمرین او متفاوت است. تمرین این را به آن دادی، آن را از بین برده‌ای؛ تمرین آن را به این دادی، این را عقب انداخته‌ای. دقت کنید.

 

خداوند چگونه شراب را حرام کرد؟
شراب در تار و پود جزیره‌العرب دویده بود. چهار آیه می‌آید. اولیش می‌فرماید این یک مقداری تراز نیست.

افکار آماده می‌کند، بعد از مدتی دومی‌اش می‌آید می‌گوید بله کمی فایده داره هم اقتصادی، هم طبی، اما ضرر هم دارد. ضررش بیشتر از فوایدش است. سوم می‌آید، حالا که مست هستید به نماز نزدیک نشوید، بفهمید چه می‌گویید.
چهارمی‌اش می‌آید که مسکرات و ازلام نجس است و من عمل الشیطان است! آن را کنار بگذارید! دیگر تیر آخر را می‌زند. تراز این است. آیات قرآن یکی تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ است، یکی هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ، وَالظَّاهِرُ وَالْباطِنُ. این دو آیه خیلی با هم فرق دارد و هر دو سخن خداست. یک زمانی در آیه گفته می‌شود که، كُلُوا وَ ارْعَوْا، غذا بخورید و کمی هم به حیواناتتان بدهید. کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ، بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید. یک زمانی است می‌گوید شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَ أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ.
در کلام ایزد بی‌چون که وحی منزل است
کی بود «تبّت یدا»، مانند «یا ارض ابلعی»؟

 

ذق یا علی! بچش!
دو چیز در لسان اهل منبر خیلی مشهور است، یکی در مورد امیرالمومنین، اینکه امیرالمومنین از جلوی خانه‌ای رد می‌شد، دید آنجا مادری زحمت می‌کشد و بچه‌ای یتیم شده است. می‌رود آنجا می‌گوید من می‌خواهم به شما خدمت و کمک کنم. صورتش را جلوی آتش تنور می‌برد و می‌گفت علی بچش! بر فرض که درست است.
یک روایت دیگری داریم که شیخ پیری را حضرت می‌بیند و می‌گوید این کیست؟ می‌گویند آقا نصرانی است. می‌فرماید که تا جوان بود، از او کار کشیدید، حالا که پیر شد رهایش کردید؟ از بیت المال برایش مستمری ماهانه تعیین کنید.
آقا ببینید هر دو روایت برای امیرالمومنین است. اما این برای چه زمانی است؟ اگر درست باشد و آن یکی برای چه زمانی است؟ اگر قرار باشد که این برای آخر حکومت امیرالمومنین باشد چه اصراری است بر تشکیل حکومت اسلامی؟ پس کجاست اثر عدل و برابری؟ این همه فقیر خواهیم داشت؟ تراز است! تراز فرق دارد. اگر از تراز پایین آمدی، به هم می‌خورد. نمی‌توانی از روایات استفاده کنی، برای یک چیز اینجا و یک چیز آنجا! آیه‌ای که اینجا آمده را میاوری آنجا! برای این است که می‌گویم اول اندیشه کنید، اصول را دریابید، دیگر کارتان درست می‌شود.

چرا ازدواج کنیم؟
حالا من نمونه بگویم. هر سه را مثال ساده زدم.
من یک دوستی در قم دارم که قبلا با هم مباحثه می‌کردیم. طلبه‌ی روحانیست. انسان بسیار وارسته و پارسایی است. با هم مکاسب می‌خواندیم و خیلی هم مباحثه می‌کرد. خیلی هم درس خوان بود. الان هم سمت مشاوره خانواده دارد. من وقتی این مباحث زیبایی و گرایش مرد به زن و این حرف‌ها را مطرح کردم، این را از این طریق شبکه‌ها دیده بود و با چند واسطه شماره من را گرفت. به من زنگ زد. هم تقدیر کرد هم نقد. با نقدش کار دارم. به من گفت حرفهایت قشنگ است اما به تعبیر طلبه‌ها طریقیت ندارد. طلبه‌ها می‌گویند که ۱.موضوعیت، ۲.طریقیت. موضوعیت یعنی صرفا مباحث بینش و تئوری است، طریقیت یعنی راهکار کاربردی است. گفت کاربردی نیست. انتزاعی است. به تعبیر زبان اهالی ادبیات می‌گویند فقط این حرف‌ها در حوزه زبان شناختی است. در عرصه عمل ول معطل است. گفتم چرا؟ گفت بیا و ببین مرکز مشاوره چه خبر است! مرکز مشاوره بیا و ببین حرف جوان‌ها چیست؟ ببین مشکلات چیست! بعد شما می‌گویی گرایش مرد به زن؟ گفتم حالا یک کاری کنیم، شما که دفتر مشاوره داری، گمان کن من به شما زنگ زدم و یک دهه هشتادی‌ام. من آمده‌ام پیش شما و پدر و مادر من می‌گویند حاج آقا بچه‌ی ما نمی‌خواهد ازدواج کند. خب من به آن دوستم گفتم، شما فکر کن من یک دهه هشتادی‌ام، می خوام ببینم این مباحث کاربردی است یا نیست. من به شما مراجعه کرده‌ام، به شما تلفن زده‌ام. شما از من سوال کن. خب می‌دانید این مشاوران چون جدولی دارند، به صورت روتین یک چیزایی را می‌دانند، مسلط هم هستند. اولین چیزی که برای من آورد این بود که گفت شما ازدواج کنی سامان می‌گیری. گفتم من را قانع کن که ازدواج کنم. من یک دهه هشتادی‌ام، گفت سامان می‌گیری! گفتم منظورت از سامان چیست؟ گفت سامان اقتصادی. گفت بر فرض من خودم ماشین نداشتم، خانه نداشتم، ازدواج کردم، بعد از چند سال این‌ها را گرفتم. گفتم یک؛ من دهه هشتادی‌ام، من نیستم، من سعید نجفی نیستم با معیارهای خودم. من نسل z هستم. گفتم یک ماشین نداشته باشی، خانه نداشته باشی به تو زن نمی‌دهند. دو؛ دقت کن اگر حقوق مکفی داشته باشی، به اندازه حقوق مکفی پس انداز داشته باشی، طبق آمار از هفتاد تا دویست سال با تورم فعلی طول می‌کشد صاحب خانه بشوی! سه؛ اگر مجرد باشم پس بیشتر می‌توانم کار کنم و اگر مجرد باشم کمتر خرج می‌کنم، پس زودتر سامان اقتصادی می‌گیرم. درست شد؟ اگر اشتباه گفتم بگویید! او گفت که سامان اقتصادی حالا شاید، اما خب از تنهایی در می‌آیی. گفتم من نیستم، دقت کنید گفتم اگر مقید به شرع باشم متعه می‌کنم، صیغه می‌کنم، تنها نیستم. چرا تنها باشم؟ اگر مقید به شرع نباشم زید دارم، امر دارم، پارتنر دارم. تازه آزمون و خطا هم می‌کنم. اگر سازگار نبود یا تمدیدش نمی‌کنم یا رهایش می‌کنم. چه می‌گویی؟ تنها هم نیستم. گفت خب آخه؟ خیلی سوال کرد از من و من خیلی پاسخ دادم. خیلی هم طول کشید. یادم می‌آید گفت که آهان بچه دار می‌شوی، بچه شیرینی زندگی است و لذت می‌بری. گفتم که حاج آقا یک؛ بنویسید که من بچه دار می‌شوم، تضمین کنید. دو؛ بنویسید بچه من سالم می‌شود. سه؛ بنویسید بچه من صالح می‌شود، خلافکار و بزهکار و تبهکار و کلاهبردار و نزول خور و مانند این نمی‌شود. چهار، بنویسید بچه من در جوانی نمی‌میرد که کل زندگی من را تلخ نکند. نمی‌بینید الان چقدر جوان‌ها مردند؟ زندگی بر پدر و مادرشان تلخ شده است نیست؟ این‌ها را نمی‌بینیم؟ گفت خب پیری را چه کار می‌کنی؟ پیری تو ناتوان می‌شوی، این‌ها عصای دستت می‌شوند. گفتم خب از کجا معلوم؟ تضمین بده؟ عقلا تضمین بده که من به پیری می‌رسم! دو؛ او به پیری من می‌رسد که دست من را بگیرد. سه؛ او مهاجرت نمی‌کند. چهار؛ آدمی هست که در پیری دست من را بگیرد. پنج؛ همسر من یا بچه‌های من زودتر از من بر اثر سانحه یا حادثه از دست و پا نمی‌افتند که من دست آنها را بگیرم. عصای پیری من، عضلاتم، سلامتم و سرمایه‌ی من است.
این سوال و جواب خیلی طول کشید و دست آخر با اینکه پرحوصله بود، باز هم از من ناراحت شد. گفتم چرا خودت را اذیت می‌کنی؟ همه‌ی این حرف‌هایی که زدم منطقی بود دیگر؟ گفت آره! گفتم تراز کار را پایین کشیدی. داری خودت را گرفتار میکنی! تراز کار می‌گوید ازدواج برای تکامل است، یک کلام! اگر برای سامان شد، برایت دلیل می‌آورم؛ برای تنهایی شد، برایت دلیل می‌آورم؛ برای پیری شد، برایت دلیل می‌آورم. دلیل عقلی می‌آورم. تجربه‌ام را می‌آورم. فامیل‌های شما جوانشان را از دست دادند، عصای پیری بودند؟ پدر و مادر بندگان خدا الان تا آخر عمر با این وضعیت بچه‌ها را دارند پشتیبانی می‌کنند. عصای دست کدام است؟ یک کلام! تکامل! اگر تکامل را پذیرفتی و به سراغ تأمین معاش رفتی، این عبادت می‌شود. سختی دارد، بله! اما راه تکامل سختی دارد. اگر اندیشه‌ات پذیرفت، تکامل است، راه سلوک است، گاهی نه تنها مایه‌ی آرامشت نمی‌شود، آرامشت را هم به هم می‌ریزد، اما عیبی ندارد چون راه، راه تکامل است، صبر می‌کند. وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ.
بچه‌ام به دنیا می‌آید، من برای تربیت‌اش و تأدیب و تعلیمش وقت می‌گذارم، چون تکامل من است؛ سالم شد، صالح شد، من وظیفه‌ام را انجام دادم، نشد، واگذار به خدا می‌کنم. حرصش هم برای من رشد آور است. اگر او مریض شد و من ازش پذیرایی کردم. نمی‌گویم لذتم به فنا رفت، می‌دانم راه تکامل است. اگر من دچار مریضی شدم، راضی به رضای خدا هستم. راه، راه تکامل است. اگر بچه‌ام جلوی من خندید یا موفق شد من لذت‌ می‌برم. اگر خدایی نکرده مریض هم شد، پاش می‌نشینم، چون همه‌اش راه تکامل است. پس می‌شود حرف سعدی:
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم‌اند

تکامل در زندگی
من وقتی از این کوه دارم بالا می‌روم، که راه تکامل است، نفس نفس می‌زنم، عرق می‌ریزم اما منظره‌ای هم که می‌‌بینم، کیف می‌کنم. ملاک من تکامل است که در زندگی می‌ایستم، قرض‌مند می‌شوم، می‌ایستم؛ سختی می‌کشم، می‌ایستم؛ بی مهری می‌بینم، می‌ایستم؛ از همسرم، از مردم، از شوهرم، گاهی مثلا حرف تند شنیدم، می‌ایستم. اگر معیار شد لذت گرایی، مثل معیار برخی در امروز، به اولین مشکلی که برخوردم می‌روم و می‌گویم تفاهم نداشتیم. تفاهم که داشتنی نیست! دو تا سنگ در رودخانه انقدر باید کنار هم باشند تا گرد شوند، بعد همپای هم بروند. شما به این مسئله فکر کن شاید یک درصد از زن و شوهر هایی که وصلت می‌کنند با هم بمیرند. همه این فکر را کنید! به ویژه آنهایی که ازدواج کردید! همین الان یک لحظه فکر کن! یا شما زودتر می‌میری یا همسرت. دیگر از اینکه خارج نیست. پس نه او برای ما تمام است و نه ما برای او تمام! ما فقط با همدیگر آزموده می‌شویم. ما فقط در کنار هم آزموده می‌شویم! ما فقط با وفاداری‌ها و فداکاری‌ها با هم آزموده می‌شویم و این جریان تمام می‌شود و می‌رود. فقط بحث تکامل است. اگر آمدی پایین و گفتی اقتصاد؟ نقض می‌کند؛ گفتی لذت بچه؟ نقض می‌کند؛ همان بچه‌ای که لذت است، همان بچه گاهی مریض می‌شود و گاهی می‌میرد. اندیشه من این است که از زندگی لذت ببرم؛ به مشکل برمی‌خورم، اولین تکانه، اولین سربالایی، جا می‌زند. اندیشه من این است که دنیا، دنیای تکامل است.

 

حضرت علی (ع) چه چیز را دوست داشت؟

به علی ابن ابیطالب (علیه السلام) می‌گویند چه دوست داری؟ من چه دوست دارم؟ حالا به من بگویند چه دوست داری؟ می‌گویم مثلا من فلان ماشین، فلان خانه، فلان حقوق، فلان. علی ابن ابیطالب (علیه السلام) می‌فرمایند که من این را دوست دارم که در تابستان جزیره العرب روزه بگیرم، چاه بزنم، وقف مردم کنم!
أفْضَلُ الاْعْمالِ أحْمَزُها، یک کلام! برترین اعمال سخت‌ترین آن است.

 

بخشش لباس عروسی حضرت زهرا (س)

هرجا به تو فشار نیامد، بدان مسیر، مسیر تعالی نیست. فرمود اگر می‌خواهی انفاق کنی چه کنی؟ قرآن می‌فرماید؟ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ! به خودت فشار بیاور و چیزی را که دوست داری، بده! دوست نداشتی و دادی، ثواب دارد اما رشد ندارد، تعالی ندارد. تراز راجع به حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف بزنیم، حرف آنجا را اینجا می‌زند! می‌گوید لباسش را شب عروسی بخشید. ما الان خیلی از بانوان را می‌شناسیم که این کار را می‌کنند. در همین مجموعه خیریه ما قبلا این کار را کردند. طرف همان شب عروسیش، لباسش را می‌دهد. این برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) مقامی نیست! تراز حرف بزنید! آخر عمر شعرا به مرحوم شهریار گفتند، استاد یک نصیحت به ما کن. ما چکار کنیم؟ گفت شعر پایین گوش نکنید، نخوانید. سلیقه‌تان هم پایین می‌آورد.
خدا به حق حضرت زهرا (سلام الله علیها) قلب‌های ما را به نور انوار ملکوتی صدیقه طاهره منور کند. همه ما را بهره مند از معارف این بانوی بزرگوار کند. ان‌شاءالله ما را شبیه به حضرت امیر (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در زندگی مشترک قرار بدهد. حضرت امیر (ع) و حضرت زهرا (س) یک خانه چهل و پنج - پنجاه متری داشتند، که در مدینه بازدید می‌کنید، بر فرض صحت، این خانه، خانه‌ی استیجاری امیرالمومنین (ع) بود. ایشان منزل نداشتند چون مالک و حاکم بودند، در کنار مقر حکومتی‌شان، ایشان این خانه را از خواهرشان، ام هانی، گرفتند. من در این خانه که می‌روم، این فکر را می‌کنم که این خانه مگر چند متر است؟ این‌ها چهار نفر را در این خانه تربیت کردند. چه کردند این چهار نفر! چه پرونده‌ای داشتند! به عنوان والدین چگونه رفتار کردند؟
خدایا به ما توفیق بده که به عنوان والدین بچه‌هایمان را به روش و منش و مرام علی (ع) و زهرا (س) تربیت کنیم.
برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) سه صلوات بفرستید. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

2 دیدگاه در “جنگ اندیشه ها 1

  1. مریم گفت:

    استاد درباره تربیت فرزند سخنرانی ندارند؟

    1. mavaddat گفت:

      سخنرانی استاد سعید نجفی با موضوع هانواده از طریق لینک زیر میتونید دنبال کنید
      سخنرانی مذهبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *